پسر : ضعیفـﮧ دلموטּ برات تنگ شده بود " اومدیم زیارتت ڪنیم
دختر:تو باز گفتے ضعیفـﮧ ؟
پسر:خب منزل بگم چطوره ؟
دختر:وااااے از دست تو
پسر:باشـﮧ باشـﮧ ویڪتوریا خوبـﮧ
؟
دختر:اه اصلا باهات قهرم
پسر:باشـﮧ بابا " تو عزیز
منے خوب شد؟ آشتے؟
دختر:آشتے " راستے گفتے
دلت چے شده؟؟
پسر:دلم!؟ آها از دیشب تا حالا
یڪم پیچ میده
دختر:واقعا ڪـﮧ
پسر:خب چیـﮧ ؟ نمیگم مریضم اصلا
" خوبـﮧ ؟
دختر:لوووووس
پسر:اے بابا ضعیفـﮧ اگـﮧ اینبار
قهر ڪنے نازڪش ندارے ها
دختر:بازم گفت ایـטּ ڪلمه رو
پسر:خب تقصیر خودتـﮧ میدونے
اونایے رو ڪـﮧ دوست دارم اذیت میڪنم
هے نقطه ضعف میدے دستم
دختر:مـטּ از دست تو چیڪار کنم؟؟
پسر:شڪر خدا . . .! دلم پیچ
میخورد چوטּ تو تب و تاب ملاقات تو بودم
" لیلے قرטּ 21 مـטּ
دختر:چـﮧ دل قشنگے دارے تو چقد
بـﮧ سادگے دلت حسودیم میشـﮧ
پسر:صفاے وجودت خانومم
.
دختر:میدونے دلم تنگـﮧ براے اوטּ همـﮧ پیاده روے هاموטּ
براے سرڪ ڪشیدטּ تو مغازه ڪتاب فروشے و ورق زدטּ ڪتابها " براے بوے ڪاغذ
براے شونـﮧ بـﮧ شونـﮧ باهات راه
رفتنو دیدטּ نگاه حسرت بار بقیـﮧ "
آخـﮧ هیچ زنے مردے مثل مـטּ نداره
.
پسر:میدونم میدونم منم دلم
تنگـﮧ " براے دیدטּ آسموטּ تـــو چشماے تـُـ ،
براے بستنیهاے شاتوتے ڪـﮧ با هم
میخوردیم
براے خونـﮧ اے ڪـﮧ توے خیال
ساختـﮧ بودیم و مـטּ مردش بودم
دختر: یادتـﮧ همیشـﮧ بـﮧ مـטּ میگفتے خاتوטּ ؟
پسر:آره یادمـﮧ آخـﮧ تو منو یاد
دخترهاے ابرو ڪموטּ قجرے مینداختے
دختر : ولے مـטּ ڪـﮧ بور بودم
پسر : باشـﮧ فرقے نمیڪنـﮧ
دختر : آخ چـﮧ روزهایے بود دلم
براے دستاے مردونت ڪـﮧ تو دستام گره میخورد تنگ شده مجنون مـטּ
.
پسر:....
دختر:چت شد؟ چرا چیزے نمیگے ؟
پسر: ...
دختر:نگاه ڪـטּ ببینم. . .!منو نگاه ڪـטּ
پسر:...
دختر : الهے بمیرم چشات چرا
نمناڪ شده ؟ الهے فدات بشم
.
پسر : خدا نڪنـﮧ ( هق هق گریـﮧ)
دختر:چرا گریه میکنے؟
پسر:چرا نڪنم؟ هــــآ ؟
دختر: مـטּ دوست ندارم مرد مـטּ گریـﮧ ڪنـﮧ .. جلوے ایـטּ همـﮧ" آدم بخند دیگـﮧ بخند
زود باش
پسر:وقتے دستاتو ڪم دارم چطور
بخندم ؟ ڪے اشڪامو ڪنار بزنـﮧ ڪـﮧ گریـﮧ نڪنم؟
دختر: اگـﮧ گریـﮧ ڪنے منم گریـﮧ
میڪنما
پسر : باشـﮧ ... باشـﮧ .. تسلیم
.. ولے نمیتونم بخندم
دختر : آفریـטּ حالا بگو ببینم ڪادو ولنتایـטּ چے برام خریدے؟
پسر : تو ڪـﮧ میدونے مـטּ از ایـטּ لوس بازیا خوشم نمیاد ولے امسال
برات ڪادوے خوبے آوردم
دختر : چے ؟ زود باش آب از لب و
لوچه ام آویزوטּ شد
پسر: ....
دختر : بآز دوباره ساڪت شدے؟
پسر : برات ڪادو ( هق هق گریـﮧ
) یڪ دستـﮧ گل گلایر
یڪ شیشـﮧ گلاب
یڪ بغض طولانے آوردم
تڪ عروس گورستاטּ
5شنبه ها دیگـﮧ خیابونا بدوטּ تو صفایے نداره .
اینجا ڪنار خونـﮧ ے ابدیت
میشینم و فاتحـﮧ میخونم
نـﮧ " اشڪ و فاتحـﮧ
نـﮧ " اشڪ ودلتنگے و
فاتحـﮧ
نـﮧ " اشڪ و دلتنگے و
فاتحـﮧ و خاطرات نـﮧ چنداטּ دور
اما نـﮧه ... خاتوטּ مـטּ و تو خیلے وقتـﮧ ڪـﮧ ...
آرام بخواب بانوے ڪوچ ڪرده ے مـטּ ...
دیگـﮧ نگراטּ قرص هاے نخوردم " لباس هاے
اُتو نڪشیدم " صورت پف ڪرده ام از بیخوابیم نباش
نگراטּ خیره شدטּ مردم بـﮧ اشڪهاے مـטּ نباش
بعد از تو دیگه مرد نیستم اگـﮧ
بخندم
منبعhttp://mamalibf.blogfa.com
